یکی از فناوریهای جدید، پاککردن حافظه و خاطرات است. هم بهطور کلی میتوان این کار را انجام داد و هم میتوان گزینشی، بخشی از حافظه را پاک کرد. در این مقاله، قرار است از بُعد فلسفی و اخلاقی، این موضوع را بررسی کنیم که آیا پاککردن حافظه، بهکلی یا گزینشی، کارِ درستی است؟
چرا حافظه را پاک کنیم؟
کسانی که جُرمی را مرتکب شدهاند یا شاهدِ اتفاقی دلخراش بودهاند، معمولاً این جمله را بیان میکنند: «ای کاش میتوانستم آن اتفاق را فراموش کنم و حافظهام پاک میشد!»
کودکی را در فلوریدا مورد تجاوز دادند. مُجرم را به ۱۵ تا ۱۸ سال حبس محکوم کردند. آن کودک به دادگاه گفت: «ای کاش مغز جدیدی میداشتم تا آن اتفاق را در ذهنم مرور نکنم و یادم نمیآمد چه اتفاقی افتاده!»
شبیه به این موضوع، در سربازانِ بازگشتهازجنگ هم به چشم میخورَد. خاطرات جنگ، بر سربازان سنگینی میکند. مدام، اتفاقات ناگوار را به خاطر میآورند و دچار اختلال اضطراب پس از حادثه (یا همان PTSD) میشوند. یکی از سربازان میگفت: «هولناک است… آرزو میکنم همهچیز را فراموش میکردم، اما نمیشود.» (منبع)
برای بسیاری از آدمها، این خاطرات، عذابی مادامالعمر است. پژوهشگران بهدنبال راهیاند که بتوانند مغز را دور بزنند و فریبش دهند. مثلاً یکی از تیمهای تحقیقاتی به این نتیجه رسیده است که افزایش آنزیم PKMzeta در مغز موش، قدرت یادآوری را بیشتر میکند، چون این آنزیم، تقویتکنندۀ ارتباط بین سلولهای مغزی است. ممانعت از ترشح این آنزیم، میتواند به ازدسترفتن برخی از خاطرات مغز منجر شود. در پژوهشی دیگر، لاترونکولین به موش تزریق کردند و آمیگدال مغز را از کار انداختند (آمیگدال، بخش مربوط به احساسات در مغز است). نتیجهاش این شد که خاطرات مشخصی را از ذهن پاک کردند؛ یعنی میشد انتخاب کرد که فلان خاطره را از ذهن پاک کنیم! پژوهش سومی هم هست که از اپتوژنتیک استفاده میکند؛ اپتوژنتیک یعنی استفاده از نور برای فریب سلولهای عصبی و مطالعۀ دربارۀ آنها. نتیجۀ این پژوهش بدین صورت بود که میشود حافظۀ موشها را پاک کرد یا حتی حس بهتری را به آنها القا کرد.
برخی از پژوهشها ما را امیدوار میکنند که شاید بتوان شرایطی مثل اختلال اضطراب پس از حادثه را درمان کرد. در این اختلال، برخی از خاطرهها، دردآور میشوند و مزاحم فکر آدمیاند. در نتیجه، نمیگذارند زندگی معمولمان را بهراحتی ادامه دهیم. تا بهامروز، هنوز به چنین فناوریای دست نیافتهایم و فقط در حال پژوهشیم، ولی چهبسا ده سال دیگر، بتوانیم بر خاطرات مغزی، سلطه پیدا کنیم.
البته، فراموشکردن، جزء معمول و مهمی در زندگی ماست. فراموشکردن اتفاقات دردناک، برای برخورداری از زندگیای سرشار از خوشبختی، بسیار اهمیت دارد. بهطور قطع، حتی خودفریبی هم چهبسا به تعادل روانیمان کمک کند. فقط یک لحظه تصور کنید که خودمان را طوری ببینیم که دیگران، ما را میبینند! بااینحال، استفاده از فناوریهای تعدیل حافظه (یا همان MMT) برای ازبینبردنِ تأثیر منفیِ حوادث ناگوار، گرفتار در معضلاتی هنجاری (و اخلاقی) است.
احتمالش اندک است که کسی بتواند اتفاق ناگوار شخصیای را کاملاً از یاد ببرد، چون از آثار آن اتفاق، معمولاً خانواده، دوستان و حتی جامعه باخبر است. ولی تلخیهایی را میتوانیم به فراموشی بسپریم، گویی خودفریبی میکنیم. این کار هم شاید پیامدهای مخربی داشته باشد. سربازی که کارهایش را هنگام جنگ فراموش میکند (یا حتی کاملاً از یاد میبرد که روزگاری به جنگ رفته)، اگر مثلاً فیلم خود را در میدان جنگ ببیند، شوکه میشود؛ خصوصاً اگر بعد از پاکشدن خاطراتش، شخصیتی تازه برای خود ساخته باشد. این سرباز، شاید حتی باورهای غلطی دربارۀ میزان شجاعت، سنگدلیاش داشته باشد. این باورها تأثیرش را در شرایط خاص، نشان خواهد داد.
بههرجهت، لازم به یادآوری است که هویتهای ما آدمیان، حتی امروزه نیز بهشدت سیّال و نامنسجم است. یافتههای روانشناختی نشان میدهد که تعداد قابلتوجهی از خاطراتمان یا کلاً نادرستاند یا در آنها، جزئیات نادرستی وجود دارد، حتی دربارۀ زندگیِ خودمان.
اگر درستی و حقیقتداشتنِ خاطرات برای ما مهم است، همین الآن هم باید نگران این موضوع باشیم. شاید استفادۀ گسترده از فناوریهای تعدیل حافظه، فایدهاش این باشد که ما را نسبتبه صحّت خاطراتمان حساستر کند. علاوهبراین، اگر مواجهه با واقعیت اهمیت دارد، چهبسا باید از همین حالا در این موضوع مداخله کنیم تا قوّت حافظۀ فراموشکاران را افزایش دهیم و فراموشکاری را از میان ببریم. تنها در صورتی این موضوع را نباید معضل بدانیم که همۀ آدمها، به یک اندازه دقت و یادآوریِ حافظه (و خاطرات) داشته باشند؛ این هم بعید است اتفاق بیفتد!
مسئلۀ هنجاریِ دیگر، واکنش اخلاقیِ مناسب است: کمابیش، واکنشهای مختلفی را در مواجهه با اتفاقات مهم میتوان از خود نشان داد، که برخی مناسباند و برخی نامناسب. فرض کنید رانندهای مست، شما را زیر گرفته؛ شما را به بیمارستان بردهاند و درمان شدهاید. حالا برای اینکه احساس بدی نداشته باشید، احساس منفیتان را از این حادثه، از مغز شما پاک کنند! بعداً با این راننده مواجه میشوید. آن حادثه را یادتان میآید، اما آن حس بد را ندارید و ناراحت نمیشوید. راننده از شما طلب بخشش میکند و شما هم بهراحتی او را میبخشید. بخشش و گذشت، عمل اخلاقیِ مهمی است که باید در نتیجۀ غلبه بر خشم و دلخوری انجام شود تا ارزش اخلاقی داشته باشد. حالا که چنین احساساتی را در خود نداریم، شاید مفهوم «بخشش» بهکلی از بین برود.
شاید هم اگر بتوانیم حافظهمان را تعدیل کنیم، بر وظایف اخلاقی و قانونیمان تأثیر منفی بگذارد. از خاطرات، گاهی بهمثابۀ شواهد و قرائن به کار میبریم، هم برای خودمان و هم برای دیگران.
شاید هم اگر بتوانیم حافظهمان را تعدیل کنیم، بر وظایف اخلاقی و قانونیمان تأثیر منفی بگذارد. از خاطرات، گاهی بهمثابۀ شواهد و قرائن به کار میبریم، هم برای خودمان و هم برای دیگران. مثلاً خاطرۀ نیل آرمسترانگ از پا گذاشتن روی ماه، خاطرۀ قربانیِ جنگ یا خاطرۀ کارمند اداره از کارهایش، هم برای خودش قرینه است و هم برای دیگر آدمهای جهان. برخی از این اطلاعات آنقدر مهم است که میتوان گفت بهیادداشتنشان وظیفه است. اگر فناوری تعدیل حافظه را به کار بگیریم، چهبسا این وظیفه را نتوانیم بهدرستی انجام دهیم.
بیشترِ ما انسانها، میخواهیم از تعدیل حافظه استفاده کنیم تا خوشبختتر باشیم و زندگیمان بهتر شود. همه باید در استفاده از این فناوریها آزاد باشند و بهرهمند شوند، مگر اینکه در شرایطی، به دیگران آسیب بزند. معضل اصلی در فناوریهای تعدیل حافظه، آسیب پنهانی است که به خودمان میزنیم، خصوصاً با توجه به اینکه دسترسی همگانی به این فناوریها موجب میشود حقایق از بین برود، خودشناسیمان کاهش یابد و نتوانیم وظیفهمان را نسبتبه خود یا دیگران انجام دهیم.
از طرف دیگر، این فناوری را میتوانیم برای غنیکردن زندگیمان به کار ببریم؛ مثلاً دردهای غیرضروری را از خاطر ببریم یا حتی حافظهمان را در راستایی که میخواهیم، تقویت کنیم. استفادۀ درست از فناوریهای تعدیل حافطه، لازمهاش این است که نقش حافظه و یادآوری خاطره را در انسان بدانیم. همچنین، باید بدانیم زندگیِ خوب دقیقاً چیست و حافظه، چه نقشی در این زندگیِ خوب ایفا میکند.