«انتخابگرایی فناوری» چیست و چه تفاوتی با بدبینی به فناوری دارد؟
نیل پستمن، نظریهپرداز برجستهٔ ارتباطات، در سال ۱۹۹۲ گفت که ما در عصر «تکنوپولی» زندگی میکنیم. به اعتقاد او، ذهنیت تکنوپولی پس از دورهٔ تکنوکراسی رواج یافته و اکنون «همۀ ابعاد حیات فرهنگی ما تسلیم حاکمیت مطلق تکنیک و فناوری» شده است. اما مفهوم «تکنوپولی» یعنی چه؟ ارتباط آن با رسانههای اجتماعی و فناوری هوش مصنوعی چیست؟ و آیا راهی برای گریز از این حاکمیت مطلق تکنیک و فناوری وجود دارد؟
نویسندگان و محققان برجستهای، ازجمله باراتوند تورستون و دانا بوید، ایدۀ وقفهانداختن مابین استفاده از اینترنت را رواج داده بودند که همینْ نشاندهندۀ آگاهی روزافزون نسبت به مضرات زندگی آنلاین بود، اما وقفهانداختن نهایتِ کاری بود که اکثر مردم حاضر بودند انجام بدهند. بااینحال یک متخصص فناوری به نام جارون لانیر از این داستان مستثنا بود. او در مانیفست سال ۲۰۱۰ خودش با عنوان «شما گجت نیستید» تجمیع فعالیتهای اینترنتی بر روی دو سه پلتفرم متعلق به شرکتهای غولآسایی همچون فیسبوک و توییتر را با لحنی کوبنده محکوم کرد. این کتاب بهخاطر نوبودن کلام و حال و هوای خجستۀ تکنو-هیپی اش با اقبال بسیاری روبرو شد اما بسیاری از خوانندگان رادیکالترین ادعای آن را قبول نداشتند: اینکه تغییر بهسمت دنیای نسل دوم وب اشتباه بود، دنیای وبی که در آن پُستکردن اطلاعات به همان آسانیِ مصرف اطلاعات شد. گاردین مروری بر این کتاب نوشته و در آن اشاره کرده که «بیشک لانیر در مورد فناوری اطلاعات بسیار آگاه و مطلع است» اما گویی «لحن اجتماعی و معنوی کتاب» برخاسته از «اضطرابهای یک نوآورِ پابهسن گذاشته است». منظورشان واضح بود: این یارو را خیلی جدی نگیرید!
رابطۀ انسان با فناوری از سه مرحلۀ متمایز گذشته است. اول، فرهنگهایی که از ابزار استفاده کردند و اختراعاتی را برای «حل مشکلات خاص و حیاتی زندگی فیزیکی» به کار گرفتند (مثلاً استفاده از آسیاب آبی برای آردکردن سریعتر غلات). بعد از آن، ظهور سرمایهداری صنعتی ما را بهسمت «تکنوکراسی» سوق داد، همان عصری که در آن فناوری به جایی رسید که از ارزشهای ساختارمندِ موجود مهمتر شد. جوامع روستایی از بین رفتند، نابرابری تشدید شد، معنویت به حاشیه رفت، و خطوط تلگراف و راه آهن همه جا را فراگرفت، و همه و همه در خدمت ابزارهای جدیدتر و توانمندتر و در پاسخ به تقاضای بیامان کارایی و بازدهی بیشتر بود.
غافلگیریِ بزرگ کتاب پستمن این است که به گفتۀ او ما دیگر در عصر تکنوکراسی زندگی نمیکنیم. اکنون ما در زمانهای هستیم که او عصر تکنوپولی مینامد. به باور پستمن، در این عصر سوم فناوری، جنگ بین اختراع و ارزشهای سنتی با پیروزی کامل اولی بر دومی خاتمه یافته و نتیجه این شده که «همۀ ابعاد حیات فرهنگی تسلیم حاکمیت مطلق تکنیک و فناوری» شده است. نوآوری و افزایش بازدهی به مکانیسمهای بیچونوچرای پیشرفت بدل شده و هرگونه تردید در مورد ضرورت استقبال از آخرین مدل هرچیز به حاشیه رانده میشود.
در جامعۀ تکنوپولی، این مفهوم که ما شاید بتوانیم ابزار جدیدی مانند رسانههای اجتماعی را کنار بگذاریم اصلاً موضوعیت و جایی برای بحث نداشت، بلکه چیزی بود که باید نامرئی و نامربوط نشان داده میشد. استفاده از عبارت «ترکِ رسانههای اجتماعی» در سرخط یک نشریۀ برجسته مانند نقصی موقت در این ماتریس بود که باید بهسرعت اصلاح و سپس کماهمیت جلوه داده میشد.
این مقاومت نوظهور در برابر ذهنیت تکنوپولی دقیقاً در طیفی قرار نمیگیرد که یک سر آن خوشبینی به فناوری و سر دیگر آن بدبینی به فناوری باشد. بلکه جنبۀ دیگری دارد که میتوان آن را انتخابگرایی فناوری نامید. این دیدگاه میپذیرد که نوآوریها بهطرز قابلتوجهی میتوانند زندگی ما را بهبود ببخشند، اما مجبور نیستیم هر اختراعی که رایج شد را بهعنوان امری اجتنابناپذیر به زندگی خود راه دهیم.
انتخابگرایان فناوری میتوانند به هوش مصنوعی علاقه داشته باشند و همزمان هر جا که باید جلوی کاربرد آن گرفته شود از موضعی قوی برخورد کنند. هم میتوانند به شگفتی مزایای شبکههای اجتماعی معترف باشند و هم نخواهند که روان بچههایشان را دودستی تسلیم تیکتاک کنند.
منطقی فایدهگرایانه در این رویکرد وجود دارد. تأثیر فناوریها بر سلامت ما میتواند هم قابلتوجه باشد و هم غیرقابل پیشبینی. ذهنیت تکنوپولی میگوید که ما باید تأثیرات مثبت ابزارهای جدید را همراه با موارد منفی آن بپذیریم به این امید که بهمرورِزمان موارد مثبت بر منفی غلبه کند.