این روزها در مورد «ابَرداده‌ها» زیاد صحبت می‌شود، اما به داده‌های کوچک کم‌تر توجه می‌شود.

اکنون، تمام چیزهایی که می‌خریم، می‌بینیم، گوش می‌دهیم یا می‌خوانیم به‌صورت بصری و عددی قابل ردیابی است. اما اگر برای سنجیدن موقعیت‌ها و تصمیم‌گیری صرفاً به داده‌ها متکی ‌شویم چه اتفاقی می‌افتد؟ نیکلاس کار، نویسندۀ سرشناس، می‌گوید در این شرایط «هرچیزی که نشود به صفر و یک تقلیلش داد، حذف می‌شود. وقتی جهان را صرفاً مُشتی اطلاعات بدانیم، چیزهایی مثل ابهام، تصادف، رمزوراز و زیبایی را نمی‌بینیم».

این روزها اطلاعات زیادی در اختیار دارم. گویی در یک چرخه افتاده‌ام.

اکنون، تمام چیزهایی که می‌بینیم، گوش می‌دهیم یا می‌خوانیم همان لحظه به‌صورت بصری یا عددی قابل ردیابی است.

با‌این‌حال، همین داده‌های کوچک هستند که در جریان کلیک‌کردن‌ها و بالا و پایین‌ کردن‌هایمان در اینترنت دیدگاه ما را نسبت به خودمان و دنیای اطرافمان شکل می‌دهند و تأثیرشان دست‌کم به‌اندازۀ داده‌های بزرگ است. همۀ ما با این اپلیکیشن‌ها به مدیر لجستیک و مهندس کنترل فرایند و هواشناس و متصدی آزمایشگاه تبدیل شده‌ایم و در واقع آنچه با این جزئیات دقیق اندازه‌گیری و رصد می‌کنیم وجود خودمان است.

مردم به عملکرد دستگاه‌ها وابسته می‌شدند و از آن دفاع می‌کردند. «مردم نه‌تنها خودشان را جزئی از آن می‌دانند، بلکه از پیوند با آن‌ نیز مفتخر هستند».

ماشین‌ها ارباب ما نیستند. آن‌ها حتی جدا از ما نیز نیستند. ما آن‌ها را می‌سازیم و خواسته‌ها و آرزوهایمان را به آن‌ها منتقل می‌کنیم. آن‌ها دوستان ما هستند، ما نیز دوست آن‌هاییم. ارتباطات ما و ماشین‌ها که قوی‌تر می‌شود، خواسته‌هایمان یکی می‌شود. با ریتم یکسانی حرکت می‌کنیم و دیدگاه یکسانی را نسبت به جهان می‌پذیریم.

اینترنت، بیش از آنکه ابزار باشد، نوعی سکونتگاه است و بیشتر یک‌جور محیط است تا دستگاه. ما از اینترنت فقط برای انجام کار استفاده نمی‌کنیم.

ما به اجزای آن تبدیل شده‌ایم و مثل گره‌هایی هستیم که مدام سیگنال‌هایی را دریافت کرده و منتقل می‌کنیم. این سیستم بر مستندسازی و بازنمایی تکیه دارد. ما همه با هم در‌حالِ ساختن نسخه‌ای شبیه‌سازی‌شده از جهان واقعی هستیم -به تعبیری، «جهانی آینه‌ای» که کاملاً از اطلاعات تشکیل شده- و ما در این دنیای شبیه‌سازی‌شده زندگی می‌کنیم.

دنیای آینه‌ای دنیایی شسته‌رفته، منظم و کاربردی است و باعث می‌شود زندگی راحت‌تر پیش برود.

داده‌ها فقط می‌توانند آنچه را که قابل بیان است نشان دهند. هرچیزی که نشود به صفر و یک تقلیلش داد و در کامپیوتر اجرایش کرد، حذف می‌شود. وقتی جهان را صرفاً مُشتی اطلاعات بدانیم، چیزهایی مثل ابهام، تصادف، رمزوراز و زیبایی را نمی‌بینیم. درک این امور نیازمند عمق عاطفی و ادراکی و درگیر‌شدن کامل حواس و تخیل ماست. 

با‌این‌حال، ساده‌سازی دنیا با داده‌های کوچک به ما اطمینان خاطر می‌دهد. این داده‌ها جهان را به چیزی مشخص و قابل اندازه‌گیری تبدیل می‌کنند و به‌این‌ترتیب حس نظم و پیش‌بینی‌پذیری را به زندگی‌های آشفتۀ ما تزریق می‌کنند. قبلاً، موقعیت‌های اجتماعی محدود به مکان و زمان مشخصی بودند. شما در مکانی خاص با آدم‌هایی خاص وقت می‌گذراندید و کمی بعد، در مکانی دیگر، با افراد دیگری بودید. 

شبکه‌های اجتماعی مرزهای زمانی و مکانی را از بین می‌برند؛ محیط‌های اجتماعی با هم تداخل پیدا می‌کنند؛ ما هم‌زمان همه‌جا و با همه هستیم. دیگر آن ضربه‌گیر را در اختیار نداریم و مجموعه‌ای از رویدادها و گفت‌و‌گوهای هم‌زمان سیستم عصبی ما را بمباران می‌کند.

باوجوداین، وقتی برای سنجیدن موقعیت‌ها و تصمیم‌گیری به داده‌ها متکی می‌شویم، فردیت خود را از دست می‌دهیم.  گویی ما یک الگوی اطلاعاتی هستیم در میان الگویی گسترده‌تر. این مسئله را بیشتر زمانی حس می‌کنیم که سعی می‌کنیم هویتی بسازیم که با پارامترهای شبکه‌های اجتماعی سازگار باشد. همۀ فعالیت‌های ما در رسانه‌هایی مثل فیس‌بوک، اینستاگرام و ایکس ثبت می‌شود و همان لحظه خروجی‌اش به‌صورت لایک، بازدید، کامنت، فالو، ریتوییت و سایر معیارهای کمّی برای ما (و دیگران) قابل مشاهده است. حتی حد‌فاصل انتشار یک پست و ثبت اولین نظر بار معنایی پیدا می‌کند. جایگاه اجتماعی و شخصیت فردی ما به‌شکل عدد و رقم درمی‌آید و مثل سایر اندازه‌گیری‌ها نیازمند نظارت، مدیریت و بهینه‌سازی خواهد بود.

شاید روزی برسد که «تمام اطلاعات جهان در فکر ما باشد». او حدس می‌زد گوگل نوعی ایمپلنت الکترونیکی اختراع خواهد کرد که سیستم عصبی افراد را به اینترنت وصل می‌کند.جریان داده‌های کوچک در واقع یک جریان آگاهی است که همواره در ذهن ما جریان دارد. در سال‌های آینده، با گسترش حسگرهای دیجیتال، تبدیل‌شدن هرچه بیشتر اشیا به رابط‌های کامپیوتری و بهبود هوش مصنوعی در تشخیص علایق و نیت‎های ما، جریان فزایندۀ داده ممکن است به خط اصلی فکر ما تبدیل شود و به ابزاری همه‌کاره برای ایجاد معنا و ساختن هویتمان بدل گردد.